سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۵۲۶

۱

رفتی و شوری به جان ناتوان انداختی

آمدی و آتشی در خان و مان انداختی

۲

ناوک اندازان چشمت هر طرف در جلوه اند

تا چو ابرو بر سر بازو کمان انداختی

۳

مهربانیها نمودی اول و آخر چو شمع

شعله بیدادیی در مغز جان انداختی

۴

از خجالت چون کمان مشکل که سر بالا کنم

تا مرا دور از نظر همچون نشان انداختی

۵

عندلیبان از سیه بختی همه خون می خورند

برگ گل را تا ز سنبل سایه بان انداختی

۶

آتشم در جان زدی و از نظر غائب شدی

تشنه ام کردی و در ریگ روان انداختی

۷

لطف ها کردی و افگندی به یکبار از نظر

از زمین برداشتی وز آسمان انداختی

۸

بوی پیراهن که بودی نور چشم اهل دل

آتشی کردی به جان کاروان انداختی

۹

زهر خندی کردی و بنیاد عالم سوختی

این چه شوری بود از آن لب در جهان انداختی

۱۰

گفته بودی دوش خواهم ریخت خون سیدا

خود یقین کردی و ما را در گمان انداختی

تصاویر و صوت

دیوان سیدای نسفی به تصحیح و تعلیق حسن رهبری - میر عابد سیدای نسفی - تصویر ۳۷۶

نظرات