
سیدای نسفی
شمارهٔ ۵۴۵
۱
از کدامین چمن ای سرو روان می آیی
همچو گل برزده دامان به میان می آیی
۲
چین به ابرو زده چشم لبالب و غضب
ترکش ناز پر از تیر و کمان می آیی
۳
ماه را پیرهن هاله به تن چاک شده
پرده بر روی کشیده ز کتان می آیی
۴
آستین برزده و خنجر خونریز به دست
ای جفاپیشه به قصد دل و جان می آیی
۵
بوی خون از سخن زیر لبت می آید
همچو مینا به می آلوده دهان می آیی
۶
می روی چون نگه از خانه برون چابک و چست
زود می آیی و از دیده نهان می آیی
۷
داغها دست به دامان تو آویخته اند
مگر آتش زده بر لاله ستان می آیی
۸
سیدا را به نگاه رم آهو دریاب
گر به دلپرسی صاحب نظران می آیی
تصاویر و صوت

نظرات