
سیدای نسفی
شمارهٔ ۵۴۶
۱
گل به سر بر زده و پا به حنا می آیی
سرو من از چمن نشو و نما می آیی
۲
هر که از دور تو را دید جوان می گردد
تازه روز چون خضر از آب بقا می آیی
۳
گل کند غنچه صفت خنده خود را پنهان
چون تو در پیرهن شرم و حیا می آیی
۴
کوچه باغ نظرم گشته لبالب ز گلاب
عرق آلوده چو شبنم ز کجا می آیی
۵
هر که در کوچه تو را دید مرا می گوید
بی محابا به سر کوی بلا می آیی
۶
ز غزالان حرم آهوی مشکین شده اند
دامن افشان ز بیابان خطا می آیی
۷
کعبه و بتکده بر دامنت آویخته اند
به طواف دل بیچاره ما می آیی
۸
خم شده قامتم از بار غمت چون محراب
بهر پرسیدنم از بهر خدا می آیی
۹
سیدا بس که سبکروح تر از برگ گلی
در چمن پیشتر از باد صبا می آیی
تصاویر و صوت

نظرات