
سیدای نسفی
شمارهٔ ۵۵۰
۱
فلک از کهکشان چون سینه چاکست پنداری
زمین از جوش غمناکان سر خاکست پنداری
۲
به چشم خونفشانم گر کنی نظاره مژگان را
به گرداب اوفتاده مشت خاشاکست پنداری
۳
کرم کیفیتی چون باده بخشد جان سایل را
کف دست کرامت پنجه تاکست پنداری
۴
پریشان می کند از سرکشی مغز سر گل را
به گلشن شاخ سنبل مار ضحاکست پنداری
۵
ز بس همچون هدف گیرم به دندان ناوک خود را
خدنگش در دهانم چوب مسواکست پنداری
۶
ز پابوسش جبینم سیدا روزی که آساید
سرم تا دامن محشر به افلاکست پنداری
نظرات