
سیدای نسفی
شمارهٔ ۵۵۳
۱
به سوی کلبه ام ای سیمبر نمی آیی
خبر نکرده چرا بی خبر نمی آیی
۲
ز چشم من شده یی چون پری به شیشه نهان
چه دیده یی که مرا در نظر نمی آیی
۳
ز تشنگی لب من گشته خشک همچو صدف
چرا ز بحر برون چون گهر نمی آیی
۴
اسیر دام تو را نیست قوت پرواز
به دستگیریی این مشت پر نمی آیی
۵
به خانه ای که چو خورشید روی میاری
طلوع تا نکند صبح برنمی آیی
۶
کله شکسته و چون صبح سینه واکرده
کمر گشاده ز موی کمر نمی آیی
۷
به جستجوی تو گردیده سوده پا و سرم
به دیدن من بی پا و سر نمی آیی
۸
به باغ دهر چو شبنم سفید شد چشمم
هنوز ای گل صدبرگ تر نمی آیی
۹
به پرسش دل بیمار سیدای غریب
چرا تو از همه کس پیشتر نمی آیی
تصاویر و صوت

نظرات