
سیدای نسفی
شمارهٔ ۶۰
۱
هر شب از یادت منور می کنم کاشانه را
گردباد آه می سازم چراغ خانه را
۲
می کند عشاق را سنگ فلاخن کوی تو
جوش سودای تو گرداند سر دیوانه را
۳
تا به زلفت ره نیابد دست غماز نسیم
می کنم خار سر دیوار کویت شانه را
۴
ساغر ما را زدی چون لاله بر خاک سیاه
کرده چشم باده نوشت سرمه دان پیمانه را
۵
ای فلک بر روزیی ما تنگ چشمی ها مکن
سهل باشد از دهان مور بردن دانه را
۶
کلک خود را بعد از این در زیر سر نه سیدا
متکای خویش کن شاخ گل افسانه را
نظرات