
سیدای نسفی
شمارهٔ ۷
۱
ز بیتابی گریزانست جان دردمند ما
نشیند چار زانو بر سر آتش سپند ما
۲
ندارد امتداد افغان جان دردمند ما
بود مد نگاه برق فریاد سپند ما
۳
کدام آهو نگه امروز می آید درین صحرا
که از خمیازه لبریز است آغوش کمند ما
۴
به آتشخانه داغ دل ما می زند دامن
لب خود هر که بگشاید چو گل از بهر پند ما
۵
گریبان چاک دارد داغ سر تا پای گلها را
به محمل می زند پهلو لباس شه پسند ما
۶
به گوش ما ز اعضا ناله زنجیر می آید
نفس بیرون برآید همچو نی از بند بند ما
۷
به تلخی می توان کردن شیرین کام عاشق را
ز شهد زهرخند اوست حلوای به قند ما
۸
وجود ما ندارد سیدا از سایه کوتاهی
نماید بر زمین هموار دیوار بلند ما
نظرات