سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۸۰

۱

زد بر زمین چو نقش قدم آسمان مرا

هموار کرد پست و بلند جهان مرا

۲

از جنبش نسیم گل از جای می روم

از بس که کرده موسم پیری خزان مرا

۳

آبم بود ز اشک و چراغم زدود آه

ای وای بر کسی که شود میهمان مرا

۴

درویشم و بهشت برین است کلبه ام

نتوان فریب داد به لبهای نان مرا

۵

جایی چو گردباد اقامت نمی کنم

از بس که هست خانه به ریگ روان مرا

۶

تا کرده ام در انجمن روزگار جای

مانند شمع آب شده استخوان مرا

۷

پشتم خمید و شد به عصا دستم آشنا

کرد آسمان نشانه تیر و کمان مرا

۸

از سعی ابر سبز نگردید ریشه ام

کاری نکرد تربیت باغبان مرا

۹

از حیله های نفس توکل خلاص کرد

از دست گرگ داد رهایی شبان مرا

۱۰

من بلبل کباب گل روی آتشم

در شاخسار شعله بود آشیان مرا

۱۱

دارند شیخ و شاب شکایت ز یکدگر

دیگر سری نماند به پیر و جوان مرا

۱۲

چون غنچه گل است خموشی شعار من

ننهاده است مهر کسی بر دهان مرا

۱۳

از جویبار اهل کردم دست شسته ام

تا داده اند آب ز تیغ زبان مرا

۱۴

مانند سرو بید نه گل دارم و نه بر

بهر چه کاشتند درین بوستان مرا

۱۵

سودای زلف کاکلش از تیره بختیم

تکلیف می کنند به هندوستان مرا

۱۶

همچون کمان ز جای نخیزم به روز خویش

تیر دعا نگیرد اگر از میان مرا

۱۷

دارم زبان خشک قناعت چو سیدا

بوی کباب خلق رساند زیان مرا

تصاویر و صوت

نظرات