
سیدای نسفی
شمارهٔ ۸۱
۱
غنچه خسبی ها در آغوش چمن دارد مرا
حفظ آب روی سر در پیرهن دارد مرا
۲
چون سپند امروز بی آرامم از سودای هند
یاد خاکسترنشینی بی وطن دارد مرا
۳
می خورم از بهر یک مصراع چندین پیچ و تاب
موی آتش دیده سودای سخن دارد مرا
۴
غنچه تصویر را از ناله آوردم به حرف
بر لب انگشت تحیر آن دهن دارد مرا
۵
تا شد او از بزم بیرون من شدم خلوت نشین
یاد عمر رفته دور از انجمن دارد مرا
۶
پشت خود بر بیستون چون نقش شیرین مانده ام
همچو شیرین کاری خود کوهکن دارد مرا
۷
سیدا بر کشته سیماب حسرت می خورم
بس که بی آرام آن سیمین بدن دارد مرا
تصاویر و صوت

نظرات