سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۵۸

۱

ای ستمگر ز کجا تازه و تر می آیی

دامن آلوده به خوناب جگر می آیی

۲

در بغل شیشه و خنجر به کمر می آیی

چهره افروخته چون می به نظر می آیی

از شکار دل گرمی که به در می آیی

۴

سبزه در صحن گلستان خط ریحان گردید

نخل شمشاد به هر سوی خرامان گردید

۵

در چمن برگ خزان رونق بستان گردید

ثمر از بید و گل از سرو نمایان گردید

کی تو ای سرو گل اندام به بر می آیی

۷

نیست ممکن که به زلف تو نظر بند شود

دست امید به شمشاد تو پیوند شود

۸

دل من از تو محال است که خرسند شود

به چه تدبیر کسی از تو برومند شود

نه به زاری نه به زور و نه به زر می آیی

۱۰

پرتو روی مهتاب شبستان حیاست

سایه زلف تو را خاصیت بال هماست

۱۱

شمع و پروانه گرفتار تواند از چپ و راست

پی نبردست کسی جای تو شبها به کجاست

می روی شام چو خورشید و سحر می آیی

۱۳

سیدا دید به احوال عجب صایب را

نیست از دوریی تو عیش و طرب صایب را

۱۴

سوخت هجر تو در آتش همه شب صایب را

جان رسیدست ز شوق تو به لب صایب را

هیچ وقتی به از این نیست اگر می آیی

تصاویر و صوت

دیوان سیدای نسفی به تصحیح و تعلیق حسن رهبری - میر عابد سیدای نسفی - تصویر ۴۴۳

نظرات