
سیدای نسفی
شمارهٔ ۷۲
۱
صاحبدلان نظاره چو بر پشت پا کنند
با قد خم احاطه ارض و سما کنند
۲
ما را مس وجود چه باشد طلا کنند
آنها که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
۴
آزرده ام ز جور حریفان مدعی
دستم نمی رسد به گریبان مدعی
۵
خود را نهان کنم ز رقیبان مدعی
دردم نهفته به ز طیببان مدعی
باشد که از خزانه غیبش دوا کنند
۷
ای کاروان کجاست سر کوی یوسفم
محراب من بود خم ابروی یوسفم
۸
در چشم من دهد خبر از بوی یوسفم
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
۱۰
آن یار شرمگین می ساغر نمی کشد
خود را ز خانه جانب منظر نمی کشد
۱۱
خورشید هم ز ابر برون سر نمی کشد
معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد
مردم حکایتی به تصور چرا کنند
۱۳
بخت تو سیدا به تو رهبر نمی شود
کاشانه ات ز شمع منور نمی شود
۱۴
آری همیشه یار مسخر نمی شود
حافظ مدام وصل میسر نمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
نظرات