
سیدای نسفی
شمارهٔ ۵۳ - شسته گر
۱
شسته گر امرد که باشد زیر دستش بحر و بر
حکم او جاریست چون آب روان در خشک و تر
۲
بهر شستشو شو اگر پا بر لب دریا نهد
کاسه خود را صدف پر سازد از آب گهر
۳
رخت خون آلود خود را بهر شستن تا برم
کرده ام بر دست خود چون گل مهیا مشت زر
۴
خدمتش را بر سر خود می کنم همچون کدنگ
تا دگر او را نباشد حاجت پردازگر
۵
سیدا چون تخته پیش روی او ایستاده ام
از دکان خویشتن هر چند می سازد به در
نظرات