نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۱۰۱

۱

من آن نیم که دل آزرده از جفای تو باشم

گرم ز پیش نظر رانی از قفای تو باشم

۲

تو کز برای منی اعتبارم از تو همین بس

من ارنه درخور آنم که از برای تو باشم

۳

علی الصباح بهر سو که رهگذار تو باشد

بسر روم که ز پا خستگان پای تو باشم

۴

اگر تو چون سگ بیگانه ام ز خویش برانی

شوم رفیق و سگ کوی آشنای تو باشم

۵

هزار باز اگر عهد بستی ار بشکستی

بیا که با همه بدعهدیت فدای تو باشم

۶

اگر جفا و اگر مهر با همین ز تو شادم

که مطمح نظر چشم دلربای تو باشم

۷

ضرورتست گدا را خیال سلطنت از چه

مرا خیال نباشد شها گدای تو باشم

۸

چو نیست پا که بیایم به رهگذار تو نالم

که سوی صید دل خسته رهنمای تو باشم

۹

بهشت اگر همه از من بود بدین رخ زیبا

کنم مصالحه نیرّ من ار بجای تو باشم

تصاویر و صوت

نظرات