
نیر تبریزی
شمارهٔ ۱۰۵
۱
خم ابروی تو تا با مژه پیوست به هم
داد چین تا به ختا تیر و کمان دست به هم
۲
این همه خون دل خلق دلیرانه مریز
عاقبت سیل شود قطره چو پیوست به هم
۳
نیست در ملک دل امروز به جز دست تو دست
که سر زلف تودست همه را بست به هم
۴
چشمت از فتنه نیاساید و آخر ترسم
که جهان را زند این ترک سیهمست به هم
۵
غمزه خون دل هر صید که در شیشه گرفت
زلف او باز شد و یکسره بشکست به هم
۶
مشت مویی و دو صد سلسله دل پیش در او
الله الله به چه سان بافته این شست به هم
۷
گرد چشمت چه بلایی است که تا مینگری
حشم ناز و فسون داده همی دست به هم
۸
نیّر آمادۀ تاراج دل ویران باش
زآن خط و خال و لب و زلف که بنشست به هم
نظرات