نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۱۱۲

۱

دل به دریا زدن از چشم تر آموخته‌ام

چه هنرها که ز فیض نظر آموخته‌ام

۲

غوطه خون جگر کس نبرد راه چو من

که من این غوطه به خون جگر آموخته‌ام

۳

حق شکرانۀ پروانه فرامش نکنم

که از او ساختن بال و پر آموخته‌ام

۴

با خیالت مژه بر هم نگذارم کاین کار

من به بیداری شب تا سحر آموخته‌ام

۵

دیده را تاب تجلای حضور تو نبود

خود بر آتش زده تا این هنر آموخته‌ام

۶

به سر زلف در ازت که من ار در همه عمر

غیر سودای تو کاری دگر آموخته‌ام

۷

زآب چشم نرود نقش تو کاین فن بدیع

من به خون دل و سوی بصر آموخته‌ام

۸

آه اگر تیغ تو ترک سر نیرّ گوید

سال‌ها پا زده تا ترک سر آموخته‌ام

تصاویر و صوت

نظرات