
نیر تبریزی
شمارهٔ ۱۱۴
۱
سر گران تا کی ز من ساقی بده رطلی گرانم
کز سبک مغزی ز پای افکند دور آسمانم
۲
شیشۀ صبرم شکست از سنگ عبرت چرخ گردون
خُم به دست آرَم یکی ، در سایهٔ خُم دِه امانم
۳
بر جبین از من میفکن عقده چون ناخوانده مهمان
کز کهن دردی کشان صفۀ ابن آستانم
۴
طرۀ پرچین بدستم ده که از باد مخالف
اندرین بحر معلق سرنگون شد باد بانم
۵
چوندل شب تیره روزم دیده از چشمم میفکن
کاب حیوان است در جوبارۀ طبع روانم
۶
مام دهرم خم نشین غصه کرد از چشم بد چون
دید کاندر مهد عهد اینک فلاطون زمانم
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی