
نیر تبریزی
شمارهٔ ۱۱۵
۱
عهدها شد که نکردی به نگاهی شادم
سستعهدا مگر از چشم تو باز افتادم
۲
ز خیال سر زلف تو مرا نیست گزیر
که جز این خط جنون یاد نداد استادم
۳
تو به شیرینتر از آنی که به شیرین مانی
رو ندیدم اگر انصاف دهد فرهادم
۴
هر بلایت به تن آید کنم آویزهٔ جان
بندهٔ عاجزم ای خواجه مکن آزادم
۵
گفتیم کام زیاد لب من تلخ مدار
هرگز این نکتۀ شیرین نرود از یادم
۶
نالۀ زار من از وحشت جان نیست ولیک
ترسم از ضعف نیارد به نظر صیادم
۷
وعدهٔ قند لبی دادی و عمریست دراز
که مکرر کنمش تا نرود از یادم
۸
شدم از زلف تو سر حلقۀ اصحاب جنون
گرچه آشفته بود سلسلهٔ اسنادم
۹
بس خرابم ز تبهکاری ایام امید
که کند همت صاحبنظری آبادم
۱۰
نیرّ افکند و هم شور حسینی به عراق
گر بیایند ملایک به مبارکبادم
نظرات