نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۱۱۸

۱

ای صنم کز چشم کافر کیش بردی دین من

برخی سحرت که بستی چشم عالم بین من

۲

زاتش عشقت دلم آئین زردشتی گرفت

دل ستی و سینه آتش خانۀ برزین من

۳

گر بفروردین بروید لاله و نسرین بباغ

سالیانست از رخ او و لاله و نسرین من

۴

بر نخواهد شد ز سر عشق من و بیداد او

من بمهرش خورده ام سوگند او بر کین من

۵

گر بود این راست کز نسرین همی خیزد عبیر

نی عجب کز سوسن عنبر ریزد این نسرین من

۶

همچو بوتیمار بر دور لبت کآب بقا است

تشه خواهد داد جان آخر دل مسکین من

۷

سر چو بر بالین نهم با یاد آن روی چو گل

راست گوئی پشتۀ خاریست بر بالین من

۸

نیرّا خونش بریزم در زمان از تیر آه

آسمان گر مهر بازد با مه و پروین من

تصاویر و صوت

نظرات