نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۱۲۶

۱

من و وصال تو از خواب عجب خیالست این

ولی خیال تو و خواب من محالست این

۲

رخت ربودۀ ز دل نقطۀ سویدائی

نهاده زیر سر زلف کچ که خالست این

۳

قدت بسرو چمن سر فرو نمیآرد

بقامت تو ندانم چه اعتدالست این

۴

ز دست دوست تفاوت نمیکند بخیال

که زهر ناب و یا شربت زلالست این

۵

بکوی دوست خموش خوش است بیخبری

بطوف کعبه ندانم چه قیل و قالست این

۶

کنم بیاد وصال تو احتمال فراق

ولی وصال بدست آید احتمالست این

۷

شکایت از غم هجران چه میکنی نیّر

خموش باش که اینک شب وصالست این

۸

دگر حکایتی از هجر نیز رفت چه باک

بوصل دوست تبرّا زما یقال است این

تصاویر و صوت

نظرات