
نیر تبریزی
شمارهٔ ۱۲۷
۱
چند بیهوده دلا اینهمه افغان از من
رخ ز من اشک ز من دیدۀ گریان از من
۲
آنشد ایخواجه که از جانرود پای شکیب
کانزمان دست زمن بود و گریبان از من
۳
عاقلان با همه شوریده دلی حیرانم
کز چه طفلان سرشکند هراسان از من
۴
خواستم پیش تو گویم غم دل ترسیدم
شود آنزلف گرهگیر پریشان از من
۵
که شبیخون زده بر کشور دل باز که چشم
میبرد گوهر ناسفته بدامان از من
۶
ضعفم از پای درآورد بنال ایدل زار
بلکه بیزار شود شحنۀ زندان از من
نظرات