
نیر تبریزی
شمارهٔ ۱۴۰
۱
خنک آن شبی که او رخ بفروزد از شرابی
چکد از جگر مرا خون چو بر آتشی کبابی
۲
تو خود ای غزال رعنا چه بلا شدی خدا را
که به دور چشم مست تو ندیده فتنه خوابی
۳
چه شب است یا رب امشب که در انتظار روزش
همه اختران شمردیم و نیامد آفتابی
۴
به گرشمهٔ نهانی بکنی هر آنچه دانی
نه مرا دل سؤالی نه تو را سر جوابی
۵
اگر از لب تو بوسی بزدم مکن تُرُش رو
که کش آشنای دیرین نکشد به شکّر آبی
نظرات