
نیر تبریزی
شمارهٔ ۱۴۱
۱
در خاطر منی و به دل تیغ میزنی
خوش میکنی به دوستی ای شوخ دشمنی
۲
رویی چو سیم دیدم ریختم خیال خام
خوردم چو تیغ ناز تو دیدم که آهنی
۳
باری چنان بزن که نگیرد به دامنت
گر میزنی بر آتشم ای زلف دامنی
۴
کس منع خوشهچین نظر چون تو مینکرد
با خوشهای مگر چه کم آید ز خرمنی
۵
عشق تو چید سنگ ملالت به دور من
بر من ز کید مدعیان ساخت مأمنی
۶
چون سوختی بر آتش غم آشیان دل
بازی بده به حلقهٔ زلفش نشیمنی
۷
جرمی که رفته ز اهل نظر چیست خود بگو
چشم نظاره روشن و این روی دیدنی
نظرات