نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۱۴۳

۱

بر آن سری که بگیری ز لعل او کامی

شراب نوش که در عین پختگی خامی

۲

به راه بادیه شرط است سر قدم کردن

اگر به کعبهٔ گوش به بندی احرامی

۳

نسیم صبح خدا را تو محرم رازی

ببر ز ما به سر کوی دوست پیغامی

۴

که آخر ای بت نامهربان من چه شود

که خواجه‌ای برد از بنده بر زبان نامی

۵

به خاک پای تو تا جان کنم نثار ای دوست

به سوی پرستش رنجور غم بنه گامی

۶

میان حلقۀ زلفی فتاده دل که از او

پدید نیست نه آغازی و نه انجامی

۷

رهت به صومعه ندهند زاهدان نیر

قدیم به دیر مغان نه که رند بدنامی

تصاویر و صوت

نظرات