
نیر تبریزی
شمارهٔ ۱۸
۱
در کار عشق حاجت تیغ و خدنگ نیست
خصمی که دل به صلح دهد جای جنگ نیست
۲
طفلان به هایهوی کشندم به سوی دشت
کاندر خور جنون تو در شهر سنگ نیست
۳
پیک پیام دوست به در حلقه میزند
ای جان به در شتاب که جای درنگ نیست
۴
آیین قهر و مهر ز مستان او مپرس
در کام ما تفاوت شهد و شرنگ نیست
۵
گر دل زبونِ چشم تو گردید صعوه را
دل باختن ز جلوهٔ شهباز ننگ نیست
۶
خواهد چه رنگ دیگرم این عشقِ پرفسون؟
بالاتر از سیاهی موی تو رنگ نیست
۷
در عمر قانعم ز دهانت به بوسهای
رحمی، که عیش کس چو من ای خواجه تنگ نیست
۸
تن دِه دلا به مرگ، که زلف و رخ و دهن
کمتر ز بحر قلزم و کام نهنگ نیست
۹
گو نام خود ز دفتر اهل نظر بشوی
آنراکه چشم بر صنمی شوخ و شنگ نیست
۱۰
نیر مباش غره که صوفی به غار شد
هر خفتهٔ نهفته به کوهی، پلنگ نیست
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی