نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۲۹

۱

همه را چشم عنایت زتو شیرین پسر است

من تعنت نکنم هرچه تو باری شکر است

۲

دی برویم نظری کرد و دوایم فرمود

می ندانست که بیماری من از نظر است

۳

گل بصد ناز شکفته است تو در خواب هنوز

خیز ای بلبل شوریده که وقت سحر است

۴

خواهم از بخت که با من همه بیداد کنی

تا نه بندد بتو کس مهر که بیدادگر است

۵

شمع را با پر پروانه سر و کار نبود

گنهه از آتش سوداست که در زیر پر است

۶

بست در بر رخم اغیار بخندد سهل است

گر بزخمم نمکی هست ز جای دگر است

۷

گر بدی گفت رقیبی تو به نیکی بگذر

می نه بینی که بدو نیک جهان در گذر است

تصاویر و صوت

نظرات