
نیر تبریزی
شمارهٔ ۳
۱
بستی برشته سر مو پای و دست ما
گوئی برو که با تو نزیبد نشست ما
۲
بازوی زهد پنجه عشق تو بر نتافت
برکوب طبل حسن که برگشت شست ما
۳
این تیغ وین سپر که نیابد بهمسری
با باده بلند تو دیوار بست ما
۴
ای آفتاب حسن تو خود پرده برمگیر
زین سوی اختیار نظر نبست دست ما
۵
دلهای ما که خود بکمند تو بسته ایم
مشکن شکست تست نگارا شکست ما
۶
گفتم که زهر قهر توام کشت گفت باش
باشد که بارنی شکر آرد کبست ما
۷
گنجشک را بمو نتوان پای بست تو
ای تار مو چگونه شدی پای بست ما
۸
زانچشم شیر گیر حذر کن دلا که خون
از شیر فرق می ندهد شیر مست ما
۹
ناصح اگر ملامت نیر کند رواست
آگاه نیست با تو ز عهد الست ما
۱۰
منت خدایرا که بدونان نه بست دل
تا دیده برگشاد دل شه پرست ما
۱۱
شاه جهانگشای علی آنکه در جهان
نام و نشان زهستی او یافت هست ما
۱۲
ای بحر فضل نامتناهی دمی بجوش
کافتد هزار ماهی زربن بشست ما
نظرات