
نیر تبریزی
شمارهٔ ۳۵
۱
خبر ما که برد باز بدان لعبت مست
کاندران حقه که سرّیکه نهفتیم شکست
۲
که بمژگان سپرد غمزه و گهگاه بزلف
سر سربسته ما بین که رود دست بدست
۳
قاتلم زحمت یک تیرنگه بیش نداد
ترک بیمار کمانکش نگر و قوت شست
۴
ساقیا پر شده پیمانه ام از درد خمار
باده گر صاف و اگر در دیده هرچه که هست
۵
شربتی گر زلب لعل تو نوشم تا حشر
مدعی باشم اگر شهد شناسم زکبست
۶
دگر ای ترک کماندار مرنجان بازو
که نمانده است بجان تیر ترا جای نشست
۷
چشم او کشتن عشاق بفردا نگذاشت
فکر فردا نکند مغبچه باده پرست
۸
ناز چشم تو برم کز دل من جست نشان
هر خدنگ مژه گر زجله ابروی تو جست
نظرات