نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۴۶

۱

چه بود با سر زلف تو کار جان بسر آید

ز تارِ او گسلد رشته ایّ و جان بدر آید

۲

سپر به پیش سپارد از این ستاره زمین را

گر آسمان همه با آفتاب و با قمر آید

۳

بیا به بین که چه حال است از انتظار تو ما را

نه جان ز تن بدر آید نه قاصدی ز در آید

۴

گر از نظر فکنَد تیرِ غمزه ام ، چه ملامت،

دگر نمانده نشانی ز من که در نظر آید

۵

فرشته ای تو  بدین نازِ جان گداز و گر نه،

کجا تحمل کوهی ز طاقت بشر آید

۶

هزار بار گرم بشکنی ز تیر جفا پر

چو باز تیر تو بینم مرا ز شوق پر آید

۷

بگو بجان ز کمان بر گذشت ناوک مژگان

بیا بلب که ز جانانه پیک خوشخبر آید

۸

نهال قدّ تو تا دیده دید یافت که آخر

چه بار میدهد این نونهال اگر ببر آید

۹

جدا ز صورت جانان دلا ز دیده چه حاصل

اگر سرشک سر آید ، بهل که دیده برآید

۱۰

سپر به پیش کشم من ز تیر ناز تو حاشا

دریغ باشد تیری چنین که بر سپر آید

۱۱

کمر چگونه ندزدد زبار بحر تو نیر

چه طاقتی بود آنرا که کوه بر کمر آید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۴/۰۱ - ۰۹:۳۸:۵۲
ز تارِ او گسلد رشته ایّ و جان بدر آید
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۴/۰۱ - ۰۹:۴۰:۴۷
اگر سرشک سر آید ، بهل که دیده برآید
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۴/۰۱ - ۱۴:۰۳:۵۶
گر از نظر فکنَد تیرِ غمزه ام ، چه ملامت،
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۴/۰۱ - ۱۴:۰۵:۲۱
فرشته ای تو  بدین نازِ جان گداز و گر نه،