
نیر تبریزی
شمارهٔ ۴۹
۱
دودی ز آهم ار بدرون نی اوفتد
آتش بخشک و تر ز صدای وی اوفتد
۲
از سر ربود هوش من آنچشم پرخمار
تادیگر اتفاق افاقت کی اوفتد
۳
آرد مذاق حکمت اشراق طبع می
عکسی اگر زروت بجام می افتد
۴
سلطان اگر بدولت وصلت رسد بخواب
از چشمش افسر جم و تخم کی اوفتد
۵
ترسم که جان بوصل نماند ز شوق اگر
چشمم بروی قاصد فرخ پی اوفتد
۶
گفتم که وعدۀ تو چه شد گفت کی کجا
آری دوای درد کهن بر کی اوفتد
۷
ترسم بهار گلشن روی تو سر شود
زینطول ناز و وعدۀ ما بردی اوفتد
۸
ابجذ به جنون سوی لیلی مکش مرا
ایمن نیم که آتش من در حی اوفتد
۹
نیر رو آبجو که جهان جز سراب نیست
بیحاصل است کار که بر لاشی اوفتد
نظرات