نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۶۰

۱

مهل آن روی که از پرده پدیدار آید

ترسم از چشم بد خلق به آزار آید

۲

دام بر چین  که دگر نیست دلی در همه شهر

که نه بر حلقۀ زلف تو گرفتار آید

۳

ز برِ خویش مَرانم  که مگس از سرِ قند

نرود،  ور برود نیز دگربار آید

۴

قامتت کرد قیامی و قیامت برخواست

چه شود، آه ندانم که به رفتار آید

۵

عقد بر جبهه میفکن که طبیبان نکند

رو ترش چون به سرِ بسترِ بیمار آید

۶

علم الله، نبرد نام سلامت به زبان

خسته‌ای را که ز در چون تو پرستار آید

۷

ای دل غمزده خوابی که شب از نیمه گذشت؟

وقت آنست که همسایه به زنهار آید

۸

ای طبیب از سر نیرّ به سلامت بگذر

کآتش اندر تو نگیرد چو به گفتار آید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۲/۰۱/۱۹ - ۱۷:۱۴:۱۰
آنکه بیمار غمت کرد ز دوری نیـّر دل قوی دار که خود نیز پرستار آید.............................................(:
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۱۳:۱۹:۲۴
دام بر چین ، که دگر نیست دلی در همه شهر،
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۱۳:۲۰:۳۸
ز برِ خویش مَرانم ، که مگس از سرِ قند،
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۱۳:۲۲:۴۲
دو غزل جداگانه ، پشت سر هم نوشته شده است
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۱۵:۰۲:۴۴
نیر تبریزی » غزلیات » شماره ۸۴ ای قد ات سُرو ، اگر سرو به رفتار آید،وِی لب ات غنچه ، اگر غنچه به گفتار آید زلف ات اَر بُرد به یغما ، دلِ شهری چه عجب،هر چه گویند ،  از آن رَهزنِ طرّار آید گر دُو صد ناوک ام ، آید ز تو بر سینۀ ریش،چشمِ آن است هنوز ام ، که دگر بار آید دَمِ جان بخشِ مسیحا ست ، سحر خیزان را،سخنِ تلخ ، کز آن لعلِ شکَر بار آید یا رب آن خال که ما را ، شد از او روز سیاه،به بلایِ خَمِ زلفِ تو ، گرفتار آید آنکه بیمارِ  غم ات کرد ز دوری ، "نیّر" ،دل قوی دار ، که خُود نیز پرستار آید
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۱۵:۰۳:۳۵
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰                             مهِل آن روی ، که از پرده پدیدار آید،ترسم از چشمِ بدِ خلق ، به آزار آید دام بر چین ، که دگر نیست دلی در همه شهر،که نه بر حلقۀ زلفِ تو گرفتار آید ز بَرِ خویش نران ام ، که مگس از سرِ قند،نروَد ، ور برود ، نیز دگر بار آید قامت ات کرد قیامیّ و قیامت برخاست،چه شود آه ندانم ، که به رفتار آید عقد بر جبهه میفکَن ، که طبیب ات نکند، رو ترُش ، چون به سرِ بسترِ بیمار آید علم الله ، نبرَد نامِ سلامت به زبان،خسته ای را که ز دَر ، چون تو پرستار آید ای دلِ غمزده خوابی ، که شب از نیمه گذشت،وقتِ آن است ، که همسایه به زنهار آید ای طبیب از سرِ "نیّر" به سلامت بگذر،کآتش اندر تو نگیرد ، چُو به گفتار آید