
نیر تبریزی
شمارهٔ ۶۰
۱
مهل آن روی که از پرده پدیدار آید
ترسم از چشم بد خلق به آزار آید
۲
دام بر چین که دگر نیست دلی در همه شهر
که نه بر حلقۀ زلف تو گرفتار آید
۳
ز برِ خویش مَرانم که مگس از سرِ قند
نرود، ور برود نیز دگربار آید
۴
قامتت کرد قیامی و قیامت برخواست
چه شود، آه ندانم که به رفتار آید
۵
عقد بر جبهه میفکن که طبیبان نکند
رو ترش چون به سرِ بسترِ بیمار آید
۶
علم الله، نبرد نام سلامت به زبان
خستهای را که ز در چون تو پرستار آید
۷
ای دل غمزده خوابی که شب از نیمه گذشت؟
وقت آنست که همسایه به زنهار آید
۸
ای طبیب از سر نیرّ به سلامت بگذر
کآتش اندر تو نگیرد چو به گفتار آید
نظرات
فاطمه یاوری
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی