نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۶۲

۱

هر صباحم که ره از خانۀ خمار افتد

خم و ساقی و صراحی همه از کار افتد

۲

یار مهمان من است امشب و دانی ساقی

که چنین وقت در این بزم چه در کار افتد

۳

مطربا پای فرو کوب و بزن چنگ بچنگ

شیخ را گو ، ز حسد کِیک به شلوار افتد،

۴

دامن خیمه بچینید که از وجد سماع

آسمان چرخ زند بلکه ز رفتار افتد

۵

بس کن ایغمزۀ مستانه ز صید دل خلق

ترسمش چشم بچشم آید و بیمار افتد

۶

پای صدق اربخرابات نهد واعظ مست

غالب آنست که می نوشد و هشیار افتد

۷

باز کن زلف چلیپا که سحر خیز انرا

سبحه درهم گسلد ، کار به زنّار افتد،

۸

دلشد آسیمه ز چشمت بسوی زلف که خلق

کج کند ره ، چُو یکی مست به بازار افتد

۹

مهل آنزلف که بر دور زنخدان آید

ترسمش خم شده در چاه نگونسار افتد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۲۳ - ۰۹:۵۶:۴۳
شیخ را گو ، ز حسَد کِیک به شلوار افتد،
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۲۳ - ۰۹:۵۸:۱۸
کج کند ره ، چُو یکی مست به بازار افتد
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۲۳ - ۱۴:۲۹:۱۷
سبحه درهم گسلد ، کار به زنّار افتد،