
نیر تبریزی
شمارهٔ ۶۴
۱
گر چونتو در آفاق جفار کار نباشد
انصاف ز شوخی چو تو بسیار نباشد
۲
نزدیک من از لذت عشقش خبری نیست
آن دلشه کش یار دل آزار نباشد
۳
ایکاش بخوابیت کشد تنک در آغوش
بخت من سرگشته چو بیدار نباشد
۴
خواهم شب وصل تو کشم شمع بغیرت
تا سایۀ تو همکش دیوار نباشد
۵
زان ناله کشم بر سر ایندام که ترسم
من میرم و صیاد خبردار نباشد
۶
نی زنده هله نی بکشد نی کند آزاد
کافر بکمند تو گرفتار نباشد
۷
گویمکه چو بر من گذری پویمت از پی
بینم چو ترا طاقت رفتار نباشد
۸
تا بوسه بجانست بده گرم که آید
روزی که فروشی و خریدار نباشد
نظرات