نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۷۲

۱

تیشه بر پا زدی ار داغ منش در دل بود

آن قوی پنجه که در کوهکنی کامل بود

۲

بچه دل آینه عکس تو در آغوش کشید

مگر از آه سحرگاهی ما غافل بود

۳

بردم از سوز جگر لابه ز حد پیش رقیب

حالت غرقه ندانست که در ساحل بود

۴

تند بگذشت و مرا سیل غم از سر بگذشت

شکرها دارم از این برق که مستعجل بود

۵

بغرامت بکش ای زلف به بندم که ز عمر

هر چه جز حرف جنون شد همه بیحاصل بود

۶

مشگل خویش ببردم بادب پیش حکیم

چون بسنجیدمش او نیز چو من جاهل بود

۷

عمر زلف تو فزون باد که با روی تو دوش

مو بمو باز نمود آنچه مرا در دل بود

۸

زاهد از بهر خدا پیشۀ تقوی نگرفت

عشق را بار گران خواجه چو من کاهل بود

۹

گفتم از گم شدۀ خویش نشانی جویم

بر هر کس که شدم بیخود و لایعقل بود

۱۰

ناگه از دیر برآمد صنمی باده فروش

وه چگویم که چه فرخنده رخی مقبل بود

۱۱

پایِ پویِ من و او هر دُو ، ز جا رفت ولیک،

پای او در دل وپای من از او در گل بود

۱۲

او روان گشت و من اندر عقبش در تک و پوی

تا بدیری که در آن دیرگهش منزل بود

۱۳

محفلی دیدم و در وی بادب مغبچگان

بسته صف در بر پیری که در آنمحفل بود

۱۴

پیر آندیر مرا جام جمی داد کزو

پیشِ چشم آینه شد ، آنچه مرا مشگل بود

۱۵

زنک آئینه در آنمی چو ز دودم دیدم

کونهان در دل و اینکوشش من باطل بود

۱۶

نام مجنون ز جنون مشتهر آمد نیر

هم بدین ره شدی ار ناصح ما عاقل بود

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۸ - ۰۹:۵۹:۱۴
پایِ پویِ من و او هر دُو ، ز جا رفت ولیک،
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۳/۱۸ - ۱۰:۰۰:۳۲
پیشِ چشم آینه شد ، آنچه مرا مشکل بود