
نیر تبریزی
شمارهٔ ۹۲
۱
ای جوان کاین همه آتش زنیم بر دل و ریش
سینه از آه به تنگ است بیندیش ز خویش
۲
نظری کار مرا ساخت مرنجان بازو
ای کماندار که بر دل زنیم این همه نیش
۳
گله از بخت ندارم چو تو محبوب منی
برتر از سلطنت از بخت چه خواهد درویش
۴
عشق با عقل من آن کرد که بادی به غبار
هجر با جان من آن کرد که سیلی به حشیش
۵
ترک چشمت کشد ار تیغ به رویت چه عجب
مست چون تیغ برآهیخت چه بیگانه چه خویش
۶
سر کویی که شتر گم شود آنجا به قطار
من دلی گمشده میجویم از آن زلف پریش
۷
خون به دست آر که کار دلم از کار گذشت
همه با ناز و تعلل نرود کار ز پیش
۸
چند کارم همه از دور به ایما گذرد
دل حسرتزده کم زوی ترا حوصله پیش
۹
نیّرا دل به یکی بند ز باقی بگسل
پای زن بر سر افسانۀ هفتاد و دو کیش
۱۰
وارث تاج ولایت که پس از احمد پاک
اوست ناموس جهان داور و باقی همه میش
نظرات