نیر تبریزی

نیر تبریزی

بخش ۲۰ - زبانحال از قول جناب سکینه به جناب علی اکبر

۱

برادر ایمنم با تو در ایندشت

چو نالان بلبلی برطرف گلگشت

۲

خوشم با تو کنون اما دریغا

که باید رفتن و واهشتن ایندشت

۳

برادر چون کشم تنگت در آغوش

که خود زخم است از پا تا بناگوش

۴

همه پیکان و تیر آید بخوابم

چو شب گیرم خیالت را در آغوش

۵

برادر گلشن از تو گلخن از من

ره شام و جفای دشمن از من

۶

بگلگشت جنان بالیدن از تو

بکنج بیکسی نالیدن از من

۷

برادر غم یکی بودی چه بودی

اگر درد اندکی بودی چه بودی

۸

غریبی و یتیمی و اسیری

از این سه گر یکی بودی چه بودی

۹

برادر خواهری کش باب دلسوز

بدامن پرویدستی شب و روز

۱۰

چنان دور از تو پاکوب بلا شد

که خون گرید بحالش دشمن امروز

۱۱

برادر از جهان دل در تو بستم

ز دنیا رشتۀ الفت گسستم

۱۲

گلی ناچیده زین باغ ایدریغا

ز دامان تو ببریدند دستم

۱۳

برادر درد ها در سینه دارم

که بر خود سوزم و گفتن نیارم

۱۴

برادر رفتی و آخر ندیدی

که چون شد کشته باب غمگسارم

۱۵

برادر طاقتم بالله سر آمد

بنای صیرم از پای اندر آمد

۱۶

سری بردار و یکدم در برم گیر

که قاتل در کف اینکه خنجر آمد

تصاویر و صوت

نظرات