
نیر تبریزی
بخش ۴
۱
بازم از این واقعۀ دشت بلا یاد آمد
خرمن صبر و ثباتم همه بر باد آمد
۲
در شگفتم ز چه در هم نشد اجزای وجود
زان همه ضعف که بر علّت ایجاد آمد
۳
آه از آندم که شه دین بهزاران تشویش
بر سر قاسم ناکام بامداد آمد
۴
دیدکاغشته تنش چونگل سیراب بخون
آهش از آتش اندوه زبنیاد آمد
۵
که بزانو سر حسرت که مر این صید ضعیف
بچه جرمی هدف ناوک صیاد آمد
۶
که بدندان لب حیرت که گه جلوه گری
چشم زخمی که بر این حسن خدا داد آمد
۷
پس چو جان پیکرش از لطف در آغوش کشید
رو بسوی حرم آورد و بفریاد آمد
۸
کایعروس حسن از بخت شکایت منما
حجلۀ حسن بیارای که داماد آمد
۹
نیر از خاک در شاه مکش روی نیاز
کانکه شد حلقه بگوش درش آزاد آمد
نظرات