
نیر تبریزی
شمارهٔ ۴۰
۱
هر شب از یاد خطت از جگر سوختگان
دود آه است که بر دور قمر میگذرد
۲
چشم خونبارهٔ ما آینهٔ طلعت تست
تا بدانی که چه بر اهل نظر میگذرد
۳
من همان روز که رفتار تو دیدم گفتم
کآخر این سیل خطرناک ز سر میگذرد
۴
چه بلایی است در این کوی که با یک نگهی
جوی خونست که از دیده به بر میگذرد
نظرات