
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۱۹
۱
کو شیفته ای کجاست چون من
بر باد فراق داده خزمن
۲
بگذاشته جان و تن معطل
بی جان چه کنم کجا برم تن
۳
بی جان چه کند سفر ، مجویید
چیزی که کسی نیافت از من
۴
در کوره ی آتش جدایی
نی من که چو موم گردد آهن
۵
با دل گفتم که پرده راز
یکباره ز روی بر میفکن
۶
گفت این چه حکایت است رفتم
من هم چو تو نیستم تو جان کن
۷
من گرد دهان دوست گردم
نی هم جو توام به کام دشمن
۸
می گرد به گرد سر چو گردن
از طوق وفا کشید گردن
۹
ای نور دو دیده ی نزاری
بی روی تو نیست دیده روشن
۱۰
فریاد رسم ز هجر فریاد
مگذار چنینم آخر ای جَن
تصاویر و صوت

نظرات