
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۲۲
۱
بیا و دیده ی پر خون ما بین
نظر گاه دل مجنون ما بین
۲
هنوز از ساحل دریای دردی
درون آی و دل پرخون ما بین
۳
گرت از صبغت الله رنگ باید
درآی از دیر و بوقلمون ما بین
۴
عجایب دیده ای بسیار ازین پیش
بیا و صنعت اکنون ما بین
۵
فلک را با بزرگی و بلندی
به چشم معرفت ما دون ما بین
۶
چه می دانی تو رمز آفرینش
بیا و سر کاف و نون ما بین
۷
دو عالم مست ازین یک ذره عشق اند
مجال عشق روز افزون ما بین
۸
مسیح از یک نفس چندان شرف یافت
کمال قدرت افسون ما بین
۹
برون از منزل چون و چرا شو
چو رفتی وحدت بی چون ما بین
۱۰
نزاری گفتمت با خویش منگر
که می گوید کسی بیرون ما بین
نظرات