حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۳

۱

چه باشد ار دهدم روزگار چندان بخت

که روی دوست ببینم، دریغ کو آن بخت

۲

گذشت عمر و برون نامد از وبال اختر

فرو شدیم به درد و نکرد درمان بخت

۳

به سوز ناله و فریاد من نشد بیدار

دمی ز خواب تغافل زهی تن آسان بخت

۴

نه بخت آن‌که کند توبه از فضولی دل

نه روی آن‌که شود بعد از این به سامان بخت

۵

چگونه جمع بود خاطرم که می‌بینم

چو زلف دوست سر آسیمه و پریشان بخت

۶

چنان نزار شدم در فراق دوست که عقل

دو چشم خیره بماند از من گریزان بخت

۷

ستیزه می‌کند و می‌رود به طنّازی

ز دور بر من عاجز به خیره خندان بخت

۸

ز بخت چند کنم استعانت اندر عشق

هنوز باش کزین ورطه چون برد جان بخت

۹

نزاریا چو چنین شد صلاح دانی چیست؟

که امتحان نکنی عهد سست‌ پیمان بخت

۱۰

ز خویشتن به در آی و به خویشتن بگذار

زمانه را و ازین بیشتر مرنجان بخت

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۶۴۵

نظرات