حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۴

۱

که دیده‌ای که چو من در فراق یار بسوخت

بسوخت آتش هجران مرا و زار بسوخت

۲

مرا ببین و ز من اعتبار کن یارا

اگر کسی نشنیدی کز انتظار بسوخت

۳

غم تو صاعقه‌ای در میان جانم زد

که ترّ و خشک وجودم به اعتبار بسوخت

۴

سرشک دیده چنان می‌رود ز سوز جگر

که قطره‌ قطره چون ژاله در کنار بسوخت

۵

نفس‌نفس که درآمد ز حلق پر دودم

ز تاب آتش آهم شراروار بسوخت

۶

چنان دماغ دلم از تف سموم خیال

بسوختند که هم خواب و هم قرار بسوخت

۷

بسوزد آتش دوزخ وجود عاصی را

چنان‌که جان نزاری ز هجر یار بسوخت

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۶۴۵

نظرات