
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۴۶
۱
ای دلِ سوداییِ من چند ز رعناییِ تو
آفتِ بد نامیِ من غایتِ رسواییِ تو
۲
مشعله بر سر کردی فتنه برون آوردی
یادِ جگرخواریِ من در غمِ تنهاییِ تو
۳
بهرهنخواهی بردن غرّه نخواهم گشتن
تو ز سبکباریِ من من ز شکیباییِ تو
۴
صبر کنم تا چه شود کارِ فرو بستۀ من
هم بگشاید روزی تعبیهآراییِ تو
۵
گشت ز بیدادیِ تو طاقتِ من طاقشده
عمرِ گرانمایهٔ من در سر خودراییِ تو
۶
چند تحمّل کردم تا ز جفا در گذری
صاف نشد با دلِ من خاطرِ هرجاییِ تو
۷
کیست نزاری که کند با چو تویی دلبازی
گرچه چو او هست بسی واله و شیدایی تو
تصاویر و صوت

نظرات