حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۵

۱

آتش سودای تو جانم بسوخت

یک شررش هر دو جهانم بسوخت

۲

سوخته را خوش بتوان سوختن

سوخته‌ای بودم از آنم بسوخت

۳

طاقت خورشید وصالم نبود

حیرت از آن وسع و توانم بسوخت

۴

از من و ما گر اثری بود، رفت

عشق به‌کل نام و نشانم بسوخت

۵

قصد سخن کردم تا سوز دل

شرح دهم ، کام و زبانم بسوخت

۶

خواستم از درد که احوال جان

وصف کنم، شرح و بیانم بسوخت

۷

نامهٔ اندوه نهادم اساس

سوز سخن کلک و بنانم بسوخت

۸

بس که چراغ نظر افروختم

مردمک چشم عیانم بسوخت

۹

دود سخن روزن حلقم ببست

تفِّ جگر شمع روانم بسوخت

۱۰

قصه دراز است نزاری خموش

گو همه پیدا و نهانم بسوخت

تصاویر و صوت

اسماعیل فرازی کانال سکوت :

نظرات

user_image
مصطفی علیزاده
۱۳۹۷/۰۱/۱۱ - ۰۷:۳۸:۵۹
وزن شعر مفتعلن می باشد
user_image
رهی رهگذر
۱۴۰۰/۰۸/۲۲ - ۱۱:۵۱:۳۶
وزن غزل "مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف). درود