
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۵۵
۱
برآوردند طوفان از جهان دیوان سلیمان کو
ز سحرِ سامری پر شد همه آفاق ثعبان کو
۲
طبیبان عاجز و مضطر فرو ماندند از این علّت
بلی دردِ فراوان هست اندک مایه درمان کو
۳
زبان با دل چو نبود راست، ایمان کی بود صادق
شهادت گوی بسیارند امّا اهلِ ایمان کو
۴
تو دعوی می کنی با من که من در عالم رتبت
مطیع حکم سلطانم و لیکن حکمِ سلطان کو
۵
اگر من با تو برگویم که حجّت نیست بی فرمان
تو خواهی گفت اگر از حکمِ سلطان است فرمان کو
۶
منت گویم که کشفی می رود در عالمِ باطن
تو خواهی حجّت آوردن که حجّت کیست برهان کو
۷
مسلمانی اگر گویم به تسلیم است خواهی گفت
درست است این سخن آری مقرّر شد مسلمان کو
۸
مرا الزام خواهی کرد بر شرطِ مسلمانی
سخن خود با سخن دان است امّا آن سخن دان کو
۹
نزاری پیشِ پا بنگر مگو اسرار پنهانی
سخن خود با سخن دان است سخن دانی چو سلمان کو
نظرات