حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۵۹

۱

ما می‌رویم و با تو نکرده وداعِ راه

جان بر دهان رسیده و بسته دهان ز آه

۲

نه رویِ آن که پشت کنم بر دیارِ دوست

نه چشمِ آن که دیده کند در کسی نگاه

۳

از دیده دو در دُرری می‌کنم نثار

وز دوده جگر ورقی می‌کنم سیاه

۴

تا من کجا روم به که نالم ز دردِ دل

کاری چنان مشوّش و حالی چنین تباه

۵

ناچار اگر به عزمِ سفر بسته‌ام کمر

ناکام اگر به عادتِ لشکر نهم کلاه

۶

گو میرِ لشکر از منِ بی دل کن اعتبار

گو شاهِ کشور از منِ مسکین کن انتباه

۷

با من زمانه جور و جفا کم نمی‌کند

چندان که پیش می‌رود آهم به دادخواه

۸

سلطانِ عشق ملکِ وجودم فرو گرفت

واندر میانِ جان و دلم ساخت تخت گاه

۹

از رویِ تا قیاس کنم هر چه چشمِ من

روشن شود ز چشمه خورشید هر پگاه

۱۰

وز زلفِ عنبرینِ تو یاد آورم چو باز

شد در حجابِ چادر مشکین نقابِ ماه

۱۱

دوشت به خواب دیدم و نادیده هیچ خواب

هستند قطره قطره سرشکم بر این گواه

۱۲

شوریده‌تر شده ست نزاری ز خوابِ دوش

دیوانه را چه جرم مهش می‌برد ز راه

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۳۱۵

نظرات