
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۶۶
۱
ای به دعوی خویشتن را مرد معنی ساخته
وآن گه از دعوی و معنی ذره ای نشناخته
۲
لاف مردی از تو کی زیبد چو وقت امتحان
هستی از تر دامنی دامن گریبان ساخته
۳
این قدر دانی مگر کاندر حقیقت جغد را
نیست ممکن طوق معنی داشتن چون فاخته
۴
سر فرازی می کنی آری ببین در کوی عشق
گردکان را سر به شمشیر ادب انداخته
۵
پست شو در پای عشق ار عشق بازی می کنی
از تکبر تا به کی داری کلاه افراخته
۶
عشق چون پروانه باید باختن بازی مکن
تا به بازی عشق بازی عشق نبود باخته
۷
آن گهی با عشق پردازی که از خود بگذری
چون بپردازی وجود از خویش نا پرداخته
۸
کی توانی بود آخر بر خر لنگ وجود
چون نزاری اسب همت بر دو عالم تاخته
نظرات