حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۷۱

۱

این بار شد از دستم کار دل سرگشته

اکنون منم و چشمی در خون دل آغشته

۲

پر شور شری دارم گو در سر این سر شو

بر جبهت من فطرت دیرست که بنوشته

۳

آب و گل ما شد خون از قدرت صنع او

ایزد گل آدم را بی فایده نسرشته

۴

بر بوی خط غلمان بر یاد خط رضوان

بنگر به لب سبزه بنشین به سر کشته

۵

نظاره گهی دارم صحراش ریاض خلد

یک روز نمی آیی با ما سر آن پشته

۶

بر مجلس عشاق آی بی خویشتن و بنگر

هم کشته در او زنده هم زنده درو کشته

۷

دردا که نزاری شد باریک‌تر از سوزن

هم عاقبت از جایی سر بر کند این رشته

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۳۲۹

نظرات