حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۷۴

۱

نکرده از دو عالم دست کوته

قدم نتوان زدن با سالک ره

۲

نشد با خویشتن هم ره موحد

دورنگی درنگنجدد حاش لله

۳

درین ره پای بر جا باش چون قطب

که هست از بی ثباتی در سفر مه

۴

به حبل الله که نتوان مخلصی یافت

وگر خود یوسفی بی حبل ازین چه

۵

تفرج کن که یوسف در حضورست

غلط کردم چه خواهد دید اکمه

۶

تویی کثرت ز پیش خویش برخیز

که یک ده را نباشد پیشوا دَه

۷

ز فرط عشق واله شو نزاری

چو عاشق نیست چه عاقل چه ابله

۸

ز خود فارغ شوی گر آتش عشق

فتد بر بنگه عقل تو نا گه

۹

همه عالم پر از زهدست و توبه

و لیکن مردمی باید منزه

تصاویر و صوت

نظرات