حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۰۸۸

۱

ای من به وفای تو رسیده

وز تو همه نقض عهد دیده

۲

آهو چشما چرا چو مجنون

یک‌باره شدی ز ما رمیده

۳

هر شب ز غمت هزار طوفان

دیدیم ز رستخیز دیده

۴

در آرزوی رخِ تو هر دم

جانی دارم به لب رسیده

۵

بنگر که چه‌گونه شد به یک‌بار

ناگاه ز بختِ بغنویده

۶

پیمانِ نگار ما شکسته

پیوندِ وصال ما بریده

۷

ای کاش که بودمی به عمری

پیغام تو از کسی شنیده

۸

بی‌چاره نزاری از تو شب‌ها

خون خورده و غصه‌ها کشیده

۹

با این همه روز و شب نبوده‌ست

بی یادِ تو جرعهٔی چشیده

تصاویر و صوت

نظرات