
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۸۹
۱
عجب سرّیست مردان را درونِ سینه پوشیده
نه با کس گفتهاند ایشان نه زایشان کس نیوشیده
۲
کی از سر جوشِ رمزِ دیگ ایشان چاشنی یابد
کسی کو نیست در بود و نبودِ خویش جوشیده
۳
کسی کز خود برون آید دگر از خویش ننماید
ز خویش آگه برون ناید که شد در خویش پوشیده
۴
ز خود بینی نبینی جز عدم از خود ببر یارا
که برکم در وجود آید ز شاخ و برگ خوشیده
۵
نبینی عقل را چون عشق بام و در فرو گیرد
همه با او گذارد سر چه ورزیدهست و کوشیده
۶
نه خواهد آمدن با خویش نه هُشیار خواهد شد
کسی کز مبداء فطرت شرابِ شوق نوشیده
۷
نزاری بلبل بستانِ عشاق است و از مستی
گهی بر سرو نالیده گهی بر گل خروشیده
تصاویر و صوت

نظرات